عمو بونمی روزهای سخت بیماری اش را در خانه ی ییلاقی اش می گذراند. جِن، خواهر همسر متوفی اش و تونگ، پسر جن هم در این روزها، به او کمک می کنند. شبی که آنها کنار میز شام نشسته اند، همسر متوفی عمو بونمی و پسرش که سالها پیش در جنگل گم شده بود، بر آنها ظاهر می شوند؛ همسرش در هیبت یک روح و پسرش در هیبت یک میمون …