یوسف، تقی و نادر در دوران سربازی با هم رفیق میشوند. نادر به تدریج وارد کارهای خلاف و فروش مواد مخدر میشود. یوسف از سر دلسوزی رابطهاش با نادر زیادتر است و همین باعث میشود که فساد نادر دامنش را بگیرد چون نادر مواد مخدر در منزل او جاسازی میکند، پلیس سراغ او میآید و او از شدت ناراحتی سکته میکند و میمیرد. حتی پسرش امیر به خاطر همکاری با نادر به زندان میافتد. اما حاج تقی زورخانه یوسف را اداره میکند و وقتی امیر از زندان بیرون میآید از او حمایت میکند. امیر سر به راه و نادر دستگیر میشود