فالگیر طایفه برای دختر فال میگیرد:عشق تو از آسمان با آتش و خون میآید.در همین زمان یک هواپیمای نیروی هوایی سقوط میکند و خلبان مجروح هواپیما را(که همسر و فرزند هم دارد و بر اثر این حادثه،دچار فراموشی حافظه شده) دختر پرستاری میکند تا اینکه سرانجام مرد جوان بهبود مییابد.ولی دختر به لحاظ تعصبات طایفه طرد شده و داغ ننگ میخورد.مرد جوان که شیفتهی دختر شده با او فرار میکند و از آن پس یاغی میشود.مرد در اثر حادثهای خود و گذشتهاش را به خاطر میآورد ولی آنقدر در تبهکاری پیش رفته که روی بازگشت به زندگی گذشته را ندارد.پسر او که حالا مامور دولت است وظیفه پیدا میکند یاغی را گرفتار سازد و پدر و پسر باهم روبرو میشوند.پدر به دست پسر کشته میشود و تنها در این زمان که است که پسر،پدرش را میشناسد.