رومئو، یک موسیقیدان دوست داشتنی رومی در 40 سالگی خود را با 20 سال از زمان تنها ضربه او، مشاوره با قاتل پیش بینی می کند که او عشق و پول با یک خواننده خارجی به نام برای گل پیدا کنید. او در برزیل با Marguerite ملاقات می کند، یکی از قدیمی ترین هنرمندانی است که ژاک Brel را تفسیر می کند و از سگ ییلاش را دوست دارد. سپس، در اواخر یک شب، در حالی که با هم برگر می خورد، او با 25 ساله ایرویز، یک پیشخدمت، روح آزاد، شاعر و خواننده ای که هر شب با یک مرد تازه خواب می خواند، ملاقات می کند. رومئو برای او سقوط می کند، و بهتر، او اشعار خود را به موسیقی می دهد. آنها یک عمل را تشکیل می دهند. او با او حرکت می کند و تمام صورتحساب ها را می پردازد. او اصرار دارد که این کار، بدون عاشقانه باشد. چه اتفاقی می افتد وقتی یک سازنده مهم به آنها می گوید انجام می شود؟