«داداش بیک» که امروز از دندهی چپ بیدار شده است به دادگستری احضار میشود تا پروندهی یکی از بدهکاران شرکتش را دنبال کند. او طی درگیری با بدهکار مجبور میشود از مجسمهی عدالت بالا برود! «داداش بیک» پس از سقوط از بالای ساختمان دادگستری به دنیای جدید پای مینهد که پریان، اجنه و ارواح خوش طینت و یا بدجنس در هر گوشهی آن کمین کردهاند. او برای برگشتن به دنیای فانی، ناگزیر است خانهی ابدی یا گور یکی از دوستان قدیمی خود را که از چهل سال قبل با وی میانهای نداشته، پیدا کند...