پیمان، داماد خانواده توکل، که تمامی دارایی خود را به واسطه خشایار و همسر او از دست داده، روی بازگشت به خانه را ندارد اما همسرش او را پیدا میکند و به او قول میدهد که کمکش کند تا خشایار را پیدا کند. از سویی مصطفی پسرخانواده توکل، دلباخته زن مطلقهای بهنام محبوبه میشود که یک پسر دارد و پس از کشمکشهای مختلف بالاخره با وساطت بزرگ محله خانوادهاش را راضی به این وصلت میکند. خشایار که قصد فرار از ایران را دارد، میخواهد پسرش را نیز ار همسر سابقش یعنی محبوبه گرفته و با خود ببرد. در این گیرودار خشایار به دام میافتد و پیمان به پولهایش میرسد.در عین اینکه مصطفی و محبوبه نیز ازدواج میکنند