"مریم" و برادر خردسالش "شهرام" بعد از مرگ والدینشان آواره میشوند. پس از مدتی نزد عموی خود مانده و علیرغم آزارهای "کبری" همسر عمویشان به زندگی ادامه میدهند. مریم به زودی رشد میکند. در این حال کبری آخرین ضربهی خود را به مریم وارد میکند و یک خواستگار برای مریم میتراشد در حالیکه میداند مریم جوانی به نام قاسم را دوست دارد. پس از ماجراهایی سرانجام مریم با مرد محبوب خود ازدواج میکند.