مریم (ساغر) با دوست پرستارش پروانه (سپیده) و پسرخاله اش مرتضی (مرتضی عقیلی) برای سفر تفریحی عازم شمال کشور می شوند. پروانه در هتل محل اقامت شان با جوان ثروتمندی به نام بهمن (منوچهر وثوق) آشنا می شود که با عمو (بیژن تهرانچی) و دختر عمویش شراره (فرشته حیدری) برای گردش به شمال آمده اند. بهمن سرطان خون دارد و شراره برای تصاحب ثروت بهمن تصمیم دارد با او ازدواج کند؛ اما بهمن به پروانه اظهار علاقه می کند و شراره برای دور کردن آن دو از هم معشوقه اش را وامی دارد تا بهمن را مصدوم کند. مرتضی به یاری بهمن می رود، و بهمن پس از اطلاع از بیماری خود از پروانه دوری می جوید و وصیت می کند که پس از مرگ ثروتش به پروانه تعلق بگیرد. پروانه که گمان می کند که بهمن شیاد و ریاکار است از او جدا می شود؛ اما بهمن با نوشتن نامه ای به پروانه و شرح بیماری و مرگ قریب الوقوع خود برای انجام آزمایش های پزشکی عازم فرنگ می شود. پروانه وقتی به فرودگاه می رسد که هواپیمایی که بهمن مسافر آن است پرواز کرده است.