دکتر اکرمی، که فردی وارسته و با ایمان است قبل از مرگش وصیت میکند که قرنیه چشمش به عبدالله صدوق که او نیز فرد متدینی است برسد. اما رویا دختر دکتر اکرمی با اصرار فراوان چشم پدر را به چشم نامزدش دکتر مودت که او نیز مشکل بینایی دارد پیوند میزند. بتدریج مودت چیزهای عجیب و غریبی میبیند. اولین بار روج پیرمردی را میبیند که از بدنش جدا شده و در دفعات بعدی افراد گناهکار را در آتش مشاهده میکند. در واقع هر کسی را که میبیند او را با تجسم اعمالش مشاهده میکند. او تصمیم میگیرد که افراد گناه کار را به قتل برساند، اما با رهنمودهای روحانی محل متوجه میشود که این کار اشتباه است. نهایتاً رویا اکرمی پس از گناهان بسیار در حالی که قصد کشتن مودت را دارد، میمیرد و مودت او را در میان آتش دوزخ مشاهده میکند. این آخرین گناه رویا بود...