گلندیل، کالیفرنیا، 1931: میلدر پیرس، مادر جوان با استعداد برای پخت، پس از پرتاب شوهرش، برت، از خانه بیرون رفت. مولدد مجبور شد برای شکار برای حمایت از خودش و دو دختر جوانش، ودا 11 ساله و هفت ساله، از کار اداری استخدام کند، فقط برای برخورد با فرصت های شغلی که او احساس می کند زیر آن است. در میان جستجوی شغلی او، مشاوره قدمت از دوست و همسایه اش، لوسی گسلر، دریافت می کند و یک رابطه غیرمنتظره با یک همسر سابق همسر شوهرش، واللی بورگان آغاز می کند. هنگامی که میلدرد تماس از آژانس در مورد باز کردن به عنوان یک کارمند خانه دار به یک سواد ثروتمند دریافت می کند، او با اکراه موافقت می کند با او ملاقات کند. پس از برداشتن مصاحبه آدربیک کوتاه، میلدرد در یک رستوران محلی پناه می گیرد، کافه کریستوفر، جایی که سرنوشت، و یک پیشخدمت به نام ایدا، نقش مهمی در شکل دادن به آینده اش ایفا می کند.