جوانی به دختر آسیابان ده تجاوز میکند و دختر صاحب فرزندی میشود.چندی بعد جوان با دختر کدخدا ازدواج میکند،اما او نازا است.به همین جهت جوان به سراغ دختر لال میرود تا فرزندش بگیرد.دختر که تحت حمایت پزشک دهکده است از دادن حرف میآید و پزشک دهکده کمک میکند تا فرزندش را نجات دهد.