استاد بهار و خانوادهاش هنگام سفر به مشهد تصادف میکنند. بهادر به کما میرود و همسرش متوجه میشود که یک خانم جوان که باردار است به عیادت همسرش میآید. او در حالیکه مشکوک میشود در جستجوی مهتاب، زن جوان متوجه میشود که او دانشجوی بهادر بوده است که به خاطر نادانی مورد سوء استفاده یکی از همکلاسیهایش قرار میگیرد و استاد بهادر پس از فهمیدن موضوع تصمیم میگیرد سرپرستی او و فرزندش را بر عهده بگیرد. از طرفی طبق نظر پزشکان، بهادر که دچار مرگ مغزی شده اعضایش از جمله ریه وی را به یک مجروح جنگی اهدا میکنند.