مرتضی، جانباز شیمیایی و از فرماندهان جنگ، صاحب یک مغازه گلفروشی است که در منطقه خوبی از شهر واقع است و یک شرکت ساختمانی قصد خرید آنرا دارد تا برج بسازد. از طرفی یوسف، پسر مرتضی، به بیماری مبتلا است که آنرا از شیمیایی بودن پدرش به ارث برده و مرتضی برای درمان او به پول احتیاج دارد. ولی به خاطر قولی که به یکی از همرزمانش برای پرورش یک درختچه در زمان جنگ داده است و حال آنرا در آن مغازه پرورش داده، حاضر به فروش مغازه نیست. نهایتا قرار میشود گلفروشی مرتضی طبقه اول برج واقع شود و یوسف نیز معالجه شود