آنتونیو آلباجارا شاعر و معلم موفق در دانشگاه برکلی است که به جیجون (Principality of Asturias، شمال اسپانیا) باز می گردد. او در آنجا سفر می کند و به دنبال همه چیزهایی است که او در جوانان خود باقی گذاشته است، زمانی که وی شاعر و نویسنده مشهور در مکزیک و ایالات متحده آمریکا را تبدیل به جایزه نوبل شد. در Gijón او دوباره با گذشته خود در Roxiu، یک دوست قدیمی (که هر دو در سال های قبل در تیم فوتبال Sporting of Gijón بازی کرده است)، و النا، عاشق خود را از گذشته گذشته، ملاقات می کند. از طریق حافظه خود، دوستانش و النا، آنتونیو همه سفرهای فراموش نشدنی را آغاز می کنند.