اخترشناس کهن سالی پس از تشخیص دادن تاریخ کسوف سه نوه اش رشید، جمشید و خورشید را به سرزمین عسلی می فرستد تا طلسم غول سنگی را که آسایش اهالی را سلب کرده است، بشکنند. کوچک ترین برادر به نام خورشید شجاعانه با کوه غول سنگی به مبارزه بر می خیزد و به کمک دختر عمویش ترمه و کودکان پر نشاط سرزمین عسلی و راهنمایی های خردمندانه پدربزرگش نشاط و شادمانی را به سرزمین اجدادی خود باز می گرداند.