«میبل» (رولندز) که از کم توجهی های همسرش، «نیک» (فالک) خسته شده، با مرد دیگری (دان) رابطه برقرار می کند. اما هنگامی که اصرار می کند مرد را «نیک» بنامد، او ترکش می کند. سپس «نیک» گروهی از هم کارانش را دعوت می کند اما رفتار «میبل» با یکی از آنان باعث می شود «نیک» برسر«میبل» فریاد بزند...