"غلام" با این هدف از زندان خارج میشود که "لوطی"، مردی را که سبب شده چندین سال عمر او در زندان بگذرد به قتل برساند.وی بعد از رهایی از زندان ابتدا نامزد لوطی را با حیله میفریبد اما "اعظم" همه چیز را با لوطی درمیان میگذارد.لوطی چارهای ندارد جز آنکه شهرش را ترک کند.به هنگام وداع لوطی، غلام سر میرسد و به کردهی ننگین خود اعتراف میکند، اما در این زمان به وسیلهی برادر اعظم به قتل میرسد.