سلطان و کنیزک سلطانی، کنیز زیبایی را به قصر خود میآورد. پس از مدتی کنیز بیمار میشود و درمان حکیمان به جایی نمیرسد. سلطان در مییابد که کنیز دل در گرو مرد زرگری دارد. از آن پس، سلطان تلاش میکند با ترفندهای گوناگون، کنیز را آن مرد زرگر دلسرد کند؛ اما موفقیتی کسب نمیکند....
پیر چنگی حکایت زندگی نوازندهای است که در دوران جوانی، دوستان فراوانی دارد اما در پیری تنها و منزوی شده و به گورستانی پناه میبرد. خداوند فرستادهای را برای دلجویی از این پیر دلشکسته میفرستند و ...
قاضی و زن جوجی زنی با همدستی شوهرش، قاضی را فریب میدهند تا ثروتش را تصاحب کنند. قاضی صندوقچه مرد مارگیری را به آنها میدهد. آن دو نفر قاضی را از پرتگاهی به پائین میاندازند و وقتی صندوقچه را میگشایند، با نیش مار درون آن، کشته میشوند.
خلیفه و اعرابی مرد بادیه نشینی، کوزهای آب برای خلیفه پیشکش میآورد، اما مشاهده رود دجله، شگفت زده و خشمگین میشود و خلیفه را با خود به بادیه میخواند، تا او از نزدیک، رنج و سختی مردمان بادیه نشین را ببیند و ...