«پس از باران» داستان دکتر مهرپرور و همسرش است که وقتی عازم شمال ایران (گیلان) میشوند در یک تصادف رانندگی کشته میشوند و فرزندانشان از آنجایی که به این مرگ مشکوک هستند جهت بررسی بیشتر به شمال سفر میکنند، هرچه از سفرشان در شمال میگذرد آنها از راز خانوادگیشان اطلاعات بیشتری بهدست میآورند. این اطلاعات به نقل از مادربزرگشان نقل میشود.
در روایتی که از رویدادهای قدیم توسط مادربزرگ مرضیه و مسعود بازگو میشود، به داستان زنی اشاره میشود که شوهرش ارباب است و به خاطر بچهدارنشدن زنش با اصرار مدام زن اولش تصمیم به ازدواج میگیرید که با یک دختر رعیت ازدواج کند و از طبقه رعیت همسر اختیار کند این وسط مادرزن اول ارباب به همراه برادرزن اول ارباب مشقتهای زیادی به زن ارباب میدهند و..