رضا از کارخانه فرخی اخراج میشود، وی نقشهای میکشد تا نیما پسرش را بدزدد اما او را که معتاد است از خودکشی نجات میدهد، نیما سعی میکند با رضا همدست شود و از پدرش انتقام بگیرد ولی به دلیل مصرف مواد مخدر به کما میرود. از طرفی زن رضا که باردار است به سراغ فرخی میرود تا او را راضی کند به شوهرش کمک کند. رضا نیما را به بیمارستان میبرد و فرخی هم زن رضا را برای وضع حمل به بیمارستان میرساند. همزمان با تولد بچه نیما هم به هوش میآید