پیرزنی سالها پس از جنگ چشم انتظار پسر مفقودالاثرش جلال است. نوههای مادربزرگ برای رهایی وی از این انتظار، جوانی را که شباهت زیادی با عمو جلال دارد به خانه آورده و هر کدام از طراحان این نقشه هدف خود را دنبال میکنند. پیرزن و آن جوان به درک تازهای از زندگی میرسند و با اینکه پیرزن همه چیز را میداند آگاهانه تن به فضای لذت بخشی که در آن قرار گرفته میدهد و آرامش مییابد.