بازرس ابها راتود یک بازرس پلیس صادقانه و سختگیر است که در پلیس بمبئی کار می کند. او مورد سوءاستفاده قرار گرفت. ابراهیم با موفقیت دستگیر و دستگیر شد و او را به مدت طولانی مدت زندان محکوم کرد. چند سال بعد، عبیش اکنون دستیار کمیساریای پلیس است. ازدواج کرده و دارای فرزندی به نام چیراگ است. و شخخان محبان مدت زندان خود را به پایان رسانده است و به دنبال انتقام علیه ابجی است. او با آدم ربایی Chirag و همراه او همراهی می کند. او قصد دارد که به دنبال هیچ پولی نباشی، اما تلاش می کند تا فرزند را از پدر و مادرش جدا کند، و همچنین تلاشی برای ایجاد یک مکان در قلب او است. شخار متوجه می شود که چیراگ مسابقه ای را دوست دارد و او را در مسابقات مختلف مسابقه می گیرد، جایی که کودک برای تماشای اتومبیل های ورزشی سریع تماشا می کند و به زودی دوستی با "عمو" شخار را آغاز می کند. اما با ابراهیم و پلیس در حال نزدیک شدن، آیا شیخار و چیراگ می توانند دوستی خود را حفظ کنند؟