مایکل یک بازیگر موفق است، اما او در گذشته خود رسوایی داشته است: در عصر طلایی او پدر خود را به مرگ زد. او و دوست دخترش Deborah برای آخر هفته خود به مادر خود می روند و توسط کارگردان و دیگران از یک پروژه فیلم اخیر پیوستند که توسط الیور خانه دار خداباور پذیرفته شده است. به زودی چیزهای بی ادب شروع به اتفاق برخی از مهمانان، و مایکل ترس از تکرار گذشته کابوس او در حال انجام است.