در یک روستای فقیر در جریان حادثه ای جوان زارع برابر ارباب روستا میایستد زارعین که بدواٌ مرعوب ارباب هستند و سعی می کنند جوان را از ادامهی مبارزه اش بازدارند.اما بعد به تدریج به او می پیوندند و این زمانی است که قانونی دربارهی تقسیم اراضی تصویب میشود و اهالی روستا یک پارچه در برابر ارباب خود میشورند و او را از روستایشان بیرون میکنند.