مرد جوان علیرغم نارضایتی همسرش به اتفاق دوستی رساندن مقداری از هدایای مردم به جبههها را به عهده میگیرد. در جبهه در یک حادثه به شدت زخمی میشود و در حالی که همه میاندیشند که او شهید شده، وی بهبودی حاصل کرده و از بیمارستان مرخص میشود و چون درمییابد که توهم شهادت او پیش آمده، بار دیگر به جبهه باز میگردد. بار دیگر زخم بر میدارد و اینبار به همسرش مواجه میشود که در بیمارستانی در پشت جبهه به شدت اشتغال دارد.