«نورا» برای تأمین مخارج درمان همسرش «هلمر»، از یکی از کارمندان زیردستِ او در بانک، به نام «کروگستاد» مقداری پول قرض میگیرد و در مقابل، سفتهای با امضای جعلی به او میدهد. پس از مدتی «هلمر» بهبود مییابد، ولی «نورا» برای بازپرداخت بدهی اش به زمان نیاز دارد. در این حین، «هلمر» تصمیم میگیرد «کروگستاد» را اخراج کند و او با تهدید از «نورا» میخواهد که شوهرش را این کار منصرف کند. «هلمر» که حقوقدانی باوجدان و درستکار است، زمانی که در جریانِ ماجرا قرار میگیرد، رفتار زنندهای با همسرش «نورا» میکند و در انتها، «نورا» که از شخصیت خودخواه شوهرش دلشکسته و سرخورده است، خانه و زندگی را ترک میکند.