در روزهای اول جنگ «طالب»، ارباب روستای مالکیه، راه ورود ارتش عراق را به این روستا هموار میکند. «رحمان» نوجوان دوازده ساله و چوپان گاومیشهای «طالب»، تنها فردی است که اجازه پیدا میکند در مناطق اطراف رفت و آمد کند. «جاسب» دوست «رحمان» که به تازگی از سربازی آمده هنگام فرار از روستا مجبور به کشتن یک سرباز عراقی میشود و در حالی که خودش نیز زخمی شده، در طویلهی گاومیشها پناه میگیرد. «رحمان» پس از آگاهی، در صدد کمک بر میآید...