داستان مردی به نام ناصر را روایت می کند که به خاطر اعتیادش از محل کارش اخراج می شود و همین دلیلی می شود که به دوستان قدیمی اش روی بیاورد که در کار قاچاق مواد مخدر هستند. نادر رئیس این باند است که به ناصر پیشنهاد پخش مواد مخدر در سطح شهر می دهد ، اما ناصر از آنجا که مجبور است این مواد را بین جوانان و نوجوانان پخش کند از این کار سر باز می زند. از طرفی نادر به زهرا ، دختر ناصر علاقه پیدا کرده ولی از آن جا که او همسری بیمار دارد و خودش هم در کار قاچاق مواد مخدر است به درخواست های او وقعی نمی گذارد ، نادر اما می کوشد به طریقی دیگر به خواسته اش برسد و به این دلیل ناصر را تحت فشار قرار می دهد تا به تقاضای او جواب مثبت دهد ، اما روند حوادث ، اتفاقات پیش بینی نشده بسیاری را به وجود می آورد.