لارس و سوزانا برای بیست سال ازدواج کرده اند. آنها عاشق یکدیگر هستند و با همدیگر، با وجود داشتن امنیت و شاد بودن با مشاغل با درآمد خوب، یک خانه بزرگ، دو ماشین و یک دختر که قصد رفتن به خانه را دارند، جعل کرده اند. زندگی به همان اندازه خوشبختی و راحتی برای بهترین دوست سوزانا ان و همسرش اولف، که نیز به زودی در جشن بیستمین سالگرد عروسی خود جشن می گیرند، تبدیل شده است. یک شب هنگامی که دو زوج با هم شام می خورند، سوزانا دیگران را درباره یک همسر دروغین می گوید. این داستان باعث واکنش های شدیدی می شود که موجب نزاع و جدیت در میان زوج ها می شود. سوزانا و اولف فکر می کنند زنا یک خطر طبیعی و اجتناب ناپذیر در هر ازدواج است. لارس و ان کاملا از ایده زنا استفاده می کنند و از روی باز بینی که توسط نیمه های دیگر آنها نشان داده می شود، شوکه شده اند. بعد از شام لارس و ان به لحظه خود را به تنهایی پیدا می کنند. رد آنها از خیانت به طور ناگهانی آنها را نزدیک تر کرد. شاید آنها نیمه دیگر خود را نفهمند و فکر کنند؟ یا شاید ازدواج آنها تقریبا به همان شکلی است که تصور می شد؟ این سوالات دو زوج را در یک سفر احساسی قرار می دهند که زندگی و ازدواج آنها را به حالت عادی سوق می دهد.