لیلا، منصور، مهناز و بهنام دست به یک سرقت کلان از جواهرفروشی می زنند. لیلا جهت کمک به بهنام که زخمی شده به داروخانه می رود تا باند تهیه کند، که توسط پلیس دستگیر شده و به مدت ده سال روانه زندان می شود. بهنام که قصد ازدواج با او را داشته، بعد از چهار سال او را فراموش کرده و با بهناز ازدواج می کند. لیلا در زندان در ایام محرم خواب خانم فاطمه زهرا (س) را می بیند که به او می گوید مادرش را پیدا می کند. رییس زندان 24 ساعت به او مرخصی می دهد، تا مادرش را پیدا کند. او با بی بی که در ایام محرم مجلس عزا بر پا می کند آشنا می شود لیلا، بهنام را که حالا رییس یک باند بزرگ مواد مخدر است، پیدا می کند و آنها را به پلیس لو می دهد و خود دوباره به زندان باز می گردد و پس از 6 سال دوباره به نزد بی بی باز می گردد