هجده سال پیش، مایک گیلز یک مادر جدید از دختران دوقلو را کشته و نوزادان را به یک خانه در جنگل برد. آنها ادعا می کردند که او را دوست دارد که آرزوی همسرش برای بچه ها را نجات دهد. پس از اینکه مایک چندین قتل را طی هفت سال انجام داد تا "محافظت" از دخترانی که در زیرزمین قفل شده بودند، حتی در نهایت همسرش را به قتل رساند، یک روز در یک خانه آتش سوزی در مایک و دوقلوها سقوط کرد. در حال حاضر، استیسی واکر فرار به کابین قدیمی خود را در همان جنگل عموی خود را برای فرار از دوست پسر عذاب او. وقتی که سر او شروع به روشن شدن می کند و احساس می کند که با افکار او آزاد است. آن شب اول او توسط ارواح دختران گریه برای مادر خود خالی از سکنه است. در همین حال، کارآگاه سیاه در حال بررسی پرونده 17 ساله ناپدید شدن دوقلوها و قتل مادر آنها است. دنباله سرد به طور ناگهانی تبدیل می شود گرم زمانی که مورد منجر به همان منطقه کوهستانی منزوی که در آن استیسی فرار کرده است. همانطور که استیسی شروع به کشف کردن زندگی اش کرده و همچنین تلاش برای بازنمایی رمز و راز دیدگاه های او، دوستان استیسی که از گذشته مورد آزار و اذیت او آگاه نیستند، دوست پسر خود را تا او ببینند. استیسی در آستانه دیوانگی قرار دارد چون ارواح دوقلو دوباره ظاهر می شوند. همانطور که سیاه به حقیقت نزدیک تر می شود، استیسی خودش را در وسط یک قتل عام می گیرد.