"علی" جوان روستایی که برای به دست آوردن موقعیت بهتری به شهر میآید، علیرغم کوششهایش درمییابد که در شهر برخلاف آنچه گفته میشود، خبری نیست. ولی او که روی بازگشت به روستا نزد مادر پیرش را ندارد به دروغ خود را موفق و دارای همسر معرفی میکند. پس از چندی خبر میرسد که مادرش بیمار است و آرزویش اینست که او وهمسرش را ببیند. علی چارهای ندارد جز آنکه به دروغش ادامه دهد. او فاحشهای به نام "اشرف" را به عنوان همسر با خود همراه کرده و به روستا میبرد. پس از یک سلسله ماجرا سرانچام حقیقت آشکار شده و علی ترجیح میدهد که در روستا باقی بماند.