شخصی به نام امان مردانی را روایت میکند که چوپان میانسال اهل رومشکان است و هر روز گله مردم را به کوه میبرد. یک روز غار شگفتانگیزی میبیند که صداهای عجیب و آوای یک زن از درون آن به گوش میرسد. وقتی به درون غار راه مییابد به آثاری باستانی از هزارههای پیشین برخورد میکند و یک تابوت مفرغی نظرش را جلب میکند که به تصور او، صاحب آوا درون آن خفته است...