فرهاد، معلم نقاشی یکی از مدارس کرمان که در ضمن مجسمه ساز هنرمندی نیز هست، به جرم فعالیت های سیاسی علیه نظام سلطنتی بازداشت می شود. در همان زمان که مقارن حوادث سال1342 است، قرار است شاه برای بازدید به کرمان بیاید. مقام های شهری فرهاد را با استفاده از علاقه ای که به خانواده اش دارد تحت فشار می گذارند تا با ساختن مجسمه شاه از زندان آزاد شود. او پس از آزادی با برخورد منفی مردم روبرو می شود که نمی دانند او به توصیه ی اعضای گروهش و برای گسترش مبارزه علیه شاه در بیرون از زندان دست به چنین کاری زده است، اما بالاخره تاب نمی آورد و مجسمه ای را که ساخته خراب می کند. دوباره دستگیر و به اعدام محکوم می شود، اما سفر شاه نزدیک است و مقامات دوباره به معامله با فرهاد رو می آورند و او شرط می کند که هنگام مرمت مجسمه تنها باشد. زمانی که چیزی به سفر شاه باقی نمانده است، مقام های شهر متوجه می شوند که او چهره شاه را به هیبت یک دیو خون آشام ساخته است. فرهاد در حالی که قرآن می خواند، درکنار مجسمه به رگبار گلوله بسته می شود.