وقتی میشل، 22 ساله، به پدر و مادرش عاشق می شود، مادرش یوننا، از اعتقاد او عشق خود را (که مرکز زندگی او است) از دست می دهد، و پدرش جرج از آن ناراحت است، زیرا معشوقه جرج، مادلین ، که پسرش دوست دارد. یون و جورج به لحاظ مالی و احساسی به عمه پسری میشل، لئو، که بعدها به جورج مشغول بودند، بستگی داشت، اما به خواهر او داد. لئو تصمیم می گیرد تا به آنها کمک کند میشل و مادلین را جدا کند، یک ملاقات دقیق را در تخت مادلین که جرجس دروغ است که مادلین احساس می کند، باید در آغوش بگیرد و بخشی از عاشقان، را به نمایش بگذارد. عمه لئو پس از آن تغییر قلب و تلاش برای قرار دادن همه چیز درست است.