Amaia Salazar یک زن است که به عنوان بازرس پلیس در پامپلونا، پایتخت ناوارا (شمال به اسپانیا، در مرز با فرانسه) کار می کند، که به وسیله او برتری را برای تحقیق در مورد دختر نوجوان برهنه در کنار رودخانه بر عهده دارد نزدیک به الیزندو، شهر نیات او، یک روستای بارانی در قلب دره باذان، یک محله روستایی که توسط جنگل ها و تپه ها احاطه شده است، پر از اسطوره های محلی و خرافات باستانی است. ازدواج با جیمز، مجسمه ساز آمریکایی که ازدواج آنها یک لحظه دلخراش با مشکلات خود را برای باردار زندگی می کند و امیدوار است که به خانه خود به خانه بازگردد، Amaia Salazar مجبور است جلسه گذشته را با دوست گربه Engrasi و خواهران پیچیده تر او Flora و Rosaura این باعث می شود که غریزه Amaia برای پرونده های جنایی به گونه ای عمل نکنند که در همان زمان بدن های دیگر دختران نوجوان در جنگل یافت می شوند. تلاش برای حل پرونده و کشف هویت قاتل، Amaia نه تنها باید با آسیب های مادر اسکیزو خود مقابله کند، بلکه مظنون به این است که شاید قاتل کسی باشد که به او نزدیک است.