قوامی، پیرمردی است که در خانهای قدیمی به تنهایی زندگی میکند. شیوا، نوهاش از خارج از کشور به ایران نزد وی میآید. او که دختر شاد و پرانرژی است با آقای قوامی ارتباط خوبی برقرار میکند اما نظم و آرامش زندگی پدربزرگ را از بین میبرد. پدربزرگ میمیرد و پروانه، مادر شیدا به ایران باز میگردد. شیوا برخلاف میل مادرش با پسری از خانواده پدریاش ازدواج میکند و به فرانسه باز میگردد و پروانه همانند پدر در آن خانه تنها میماند.