رسول که سرباز است از پادگان برای مرخصی به خانه می آید ولی با مجلس ختم پدرش روبرو می شود. پدرش قاسم با مردی به نام قسمت شریک بوده و در یک کارگاه شیشه گری کار می کرده. علاوه بر او پسر عقب مانده ای به نام خداداد هم در آن کارگاه مشغول کار بوده. قسمت قصد فروش کارگاه را دارد اما رسول مخالف است. قسمت در ازای پرداخت پول بیمارستان و مجلس ختم قاسم، از مادر رسول سفته دارد و در نتیجه از رسول می خواهد که سهمش را بخرد. رسول که پولی ندارد موفق به اینکار نشده و در نتیجه قسمت مادرش را به زندان می اندازد. رسول از استاد عطا دوست پدرش تقاضای کمک میکند. به کمک استاد عطا مادر رسول از زندان آزاد می شود. پدر مرضیه نامزد رسول هم که با قسمت دوست صمیمی است، برای اینکه عرصه را به رسول تنگ کند مرضیه را تحت فشار گذاشته و از او امضا میگیرد تا مهریه اش را به اجرا بگذارد. رسول پس از درگیری با قسمت به زندان می افتد. اما در این میان...