رسول، حمید و مصطفی سه دوست قدیمیاند مصطفی از حمید یک میلیارد پول گرفته ولی زمان موعدش نمیتواند پس دهد حمید او را به زندان میاندازد و رسول سعی میکند او را راضی به پس گرفتن شکایتش کند ولی نمیتواند زهرا و امیر همسر و پسر مصطفی برای جلب رضایت حمید نزد او رفته اما حمید راضی نمیشود و امیر عصبانی میشود و در همین زمان فرشاد پسر حمید سر رسیده امیر راهل داده و در اثر ضربه امیر میمیرد فرشاد فرار میکند و پدرش سعی میکند قاچاقی او را از ایران خارج کند، نگین خواهر امیر که از مرگ برادر به کما رفته بود در اثر دعاهای شبهای قدر بهوش میآید و فرشاد خود را معرفی میکند و مادر امیر به شکرانه نجات دخترش از مرگ فرشاد را میبخشد.