شیرین اردلان، بعد از بیست سال زندگی در خارج از کشور ؛ برای بازپس گیری ارثیه پدری از کارخانه ساخت آجر، به ایران باز میگردد. آقای کارگر، شریک پدر شیرین، واقعیت ماجرای مهاجرت شریکش اردلان را برای شیرین بازگو میکند و شیرین متوجه میشود که سهمی از کارخانه ندارد و بدون هیچ ادعایی قصد بازگشت به خارج را دارد ولی این امید را به کیوان ، پسر شریک پدرش میدهد که بر میگردد.