اسد جوان بیکار از سوی پدر تشویق به کار کردن میشود، سرانجام تصمیم میگیرد پستچی روستا شود او در رفت و آمدش عاشف گلبهار دختری که مدام در حال نامه نگاری است میشود و فکر میکند او نامههای عاشقانه مینویسد بنابراین آنها را مخفی میکند ولی هنگامیکه به خواستگاری گلبهار میرود متوجه بیماری اماس او شده و میفهمد صاحب نامهها مشاور پزشکی است و رابطه عاشقانه وجود ندارد و مشاور به او میفهماند که اماس نابود کننده نیست و بیماری بهبود مییابد، بنابراین اسد تصمیم به زندگی با گلبهار میگیرد.