«هاشم» که از افراد بدسابقه است در زندان با شخصی انقلابی آشنا و با راهنمائیهای او، از کارهای گذشتهاش نادم و سعی در اصلاح خود میکند. بعد از آزادی و بازگشت به شهر خود، برادرش را معتاد مییابد و پس از پیگیری در مییابد که گروه کثیری از جوانان شهر در دام اعتیاد گرفتار شدهاند. منشأ فساد مردی به نام «بیوکخان» است که دست در دست مقامات متنفذ محلی دارد. اقدامات «هاشم» به نتیجه نمیرسد و بار دیگر زندانی میشود. مردم که براثر مبارزات «هاشم» از فساد رژیم آگاه شدهاند، برای ریشهکن کردن فساد، قیام میکنند...