«نصرت» به طمع بهدست آوردن زمینهای «معمار» تلاش میکند پسرش «جواد» را به عقد دخترِ معمار درآورد. از طرفی پسرش جواد که در کارگاه «آقارضا» کار میکند، به دختر او «معصومه» علاقمند است؛ اما «صادق» برادر معصومه با این ازدواج موافق نیست. در این میان کارگاه آقارضا به شکا مرموزی آتش میگیرد و کتیبهای قدیمی و گرانبها نیز مفقود میشود. این واقعه، درگیریهای جدیدی را در پی دارد و..