Víctor یک کودک است که توسط یک جاده ای در کشور به طور معمول رامنی پیدا می شود. مادر او، پاتریشیا، وکیل شناخته شده ای که متخصص در محاکمات رسانه ای است، به زودی از پسرش می یابد که پیدا می شود. ویکتور به بیمارستان منتقل می شود و مادرش به زودی دنبال می شود، جایی که توسط مادر توضیح داده شده است ویکتور ناشنوا و بی صدا است، اما می تواند با استفاده از زبان اشاره، به همین دلیل است که ویکتور به هیچ یک از سؤالات پلیس پاسخ نداده است. ویکتور در دفتر پلیس توضیح می دهد که وقتی وارد مدرسه شد، او توسط یک مرد عجیب و غریب ربوده شد. پلیس یک مظنون احتمالی به نام چارلی، مردی با مشکلات پول و یک زن 8 ماهه باردار را شناسایی کرده است. چارلی قادر نیست توضیح دهد که در آن ویکتور زمانی ربوده شد. پاتریشیا، دیدن ناتوانی پلیس در دستگیری چارلی، با علاقه عشق سابقش و پدر ویکتور، رائول تماس می گیرد. پاتریشیا از او می خواهد به اعتراف به چارلی تهدید کند. اما زمانی که کشف شد که ویکتور یک شناسه دروغین را ایجاد کرد، پاتریشیا تلاش می کند تا رائول را متوقف کند و یک زنجیره ای از حوادث را آغاز کند، پیامدهای آن از کنترل خارج می شود.