داوود، راننده شرکت سیدجلال - که مردی مومن و خیر است - به دلیل این که نتوانسته با برادرزاده سیدجلال ازدواج کند، کینه او را به دل دارد و قصد دزدیدن سید و بالا کشیدن اموال او را دارد. داوود با شخصی به نام کریم که بسیار از نظر قیافه شبیه سید است آشنا می شود وی نقشه می کشد که کریم مدتی جایش را با سید عوض کند، تا به خواسته خود دست یابند. امیر، همسر نرگس برادرزاده سید، به او مشکوک می شود و مدام او را تعقیب می کند. در آخر جدالی در محل حبس سیدجلال بین کریم و داوود پیش می آید که کریم در حال توبه در آغوش سیدجلال جان می دهد و سیدجلال به زندگی اش باز می گردد.