دختری به لحاظ فقر خانوادهاش ناچار از کار در کابارهای میشود.صاحب کاباره متوجه او شده و قصد فریبش را میکند ولی پدر دختر مانع است.کاباره دار با کشتن مادر دختر اتهام را متوجه پدر کرده و او را روانهی زندان میکند دختر کاباره دار را به شدت مجروح کرده و میگریزد.چندی بعد دختر با جوانی ازدواج میکند، اما کاباره دار که ظاهراٌ مرده است اینبار ایادیش را نزد او میفرستد و تقاضای حق السکوت میکند.در این حال پدر از زندان آزاد شده و کاباره دار را به قتل میرساند و سپس خود را تسلیم قانون میکند و در این زمانست که دختر زندگی تازهای را به همراه مرد مورد علاقهاش آغاز میکند.