دختر جوانی پس از این که راننده کامیونی به او تجاوز میکند،از ترس رسوایی آواره ی شهرها میشود.مرد جوانی دختر را مییابد و کوشش میکند او را به زندگی امیدوار کند.دختر در وهله ی اول حتی عشق مرد جوانی را که یاورش مونده فراموش میکند.اما در پایان وقتی که با تلاش و کوشش بسیار زندگی تازه ای پیدا میکند آنوقت به عشق می اندیشد و به جوان مورد علاقه اش می اندیشد.