"اسماعیل" فروشندهای در فروشگاه کفش است که صاحبش "شیردل" شریکی دارد و چون دریافته است که او به زودی وارد خواهد شد، لذا در جستجوی راهی است که بتواند سهم او را از آن خود سازد.اسماعیل نمیداند که دچار سرطان ریه شده و مدت زیادی زنده نخواهد ماند.وی شیفتهی دختر شیردل است اما پدر دختر که حقیقت را میداند مانع ادامهی دوستی دخترش با اسماعیل است.تا اینکه شیردل سرانجام نقشهای طرح میکند.او مغازهاش را به نام اسماعیل کرده و اجازه میدهد که دخترش را نامزد خود کند.شریک شیردل وارد میشود و شیردل وانمود میکند که فروشنده اسماعیل است چون ورشکست شدهاند.اما اسماعیل که جوان درستکاری است حقیقت را فاش میکند.در همن حال نیز پزشک عنوان میکند که نتایج آزمایشهای او با بیمار دیگری اشتباه شده و "اسماعیل" سلامت است.