در تگزاس در اواخر دهه 60، خانواده یك كسی برای مراسم خاكسپاری پدربزرگ اسپارت ملاقات می كند. این، با این حال، هیچ مراسم تدفین طبیعی نیست و کلیساها خانواده عادی نیستند. Young L'il Sparta جسد در جسد را می بیند و مادربزرگش را در مراسم شرم آور و شوم می بیند. پدر و مادرش می خواهند از عمه میراندا از خانه های دیگر بگذرند، جایی که او به علت بخشش در یک رسوایی خانوادگی قفل شده است، در حالی که تنش میان پدر و عمو با مسائل مالی بسیار زیاد است. در ستون ها، شتر متعلق به مرحوم حمله عصب است، و پس از او آرام شده است، کودک با روح پدربزرگ است که تمام داستان های خانواده را بازگو می کند.