فراش مدرسهای از جنوب کشور ماموریت مییابد تا بطور موقت به جای فراش مدرسهای در شمال کشور انجام وظیفه نماید او در مدرسه با پسر دانش آموزی بنام محمود آشنا میشود که پدر و مادرش را از دست داده و وی را به یاد فرزند خود که سالها قبل از دست داده میاندازد. پیرمرد با کمک در درسها و کار به محمود باعث میشود وقتی که وی مریض است برایش از شهر دکتر بیاورد. در نهایت با رفتار خوب پیرمرد و تقاضای مدیر مدرسه، طی حکمی پیرمرد، فراش دایمی مدرسه میشود